جدول جو
جدول جو

معنی ضخیم کردن - جستجوی لغت در جدول جو

ضخیم کردن
لتكثيفٍ
تصویری از ضخیم کردن
تصویر ضخیم کردن
دیکشنری فارسی به عربی
ضخیم کردن
Pad, Thicken
تصویری از ضخیم کردن
تصویر ضخیم کردن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
ضخیم کردن
matelasser, épaissir
تصویری از ضخیم کردن
تصویر ضخیم کردن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
ضخیم کردن
パッドを敷く , 濃くする
تصویری از ضخیم کردن
تصویر ضخیم کردن
دیکشنری فارسی به ژاپنی
ضخیم کردن
opvullen, dikken
تصویری از ضخیم کردن
تصویر ضخیم کردن
دیکشنری فارسی به هلندی
ضخیم کردن
polstern, verdicken
تصویری از ضخیم کردن
تصویر ضخیم کردن
دیکشنری فارسی به آلمانی
ضخیم کردن
покривати , загущувати
تصویری از ضخیم کردن
تصویر ضخیم کردن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
ضخیم کردن
wyścielić, zagęszczać
تصویری از ضخیم کردن
تصویر ضخیم کردن
دیکشنری فارسی به لهستانی
ضخیم کردن
acolchoar, engrossar
تصویری از ضخیم کردن
تصویر ضخیم کردن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
ضخیم کردن
imbottire, ispessire
تصویری از ضخیم کردن
تصویر ضخیم کردن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
ضخیم کردن
acolchar, espesar
تصویری از ضخیم کردن
تصویر ضخیم کردن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
ضخیم کردن
गद्दा लगाना , गाढ़ा करना
تصویری از ضخیم کردن
تصویر ضخیم کردن
دیکشنری فارسی به هندی
ضخیم کردن
yastıklamak, koyulaştırmak
تصویری از ضخیم کردن
تصویر ضخیم کردن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
ضخیم کردن
memadukan, mengental
تصویری از ضخیم کردن
تصویر ضخیم کردن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
ضخیم کردن
패드하다 , 두껍게 하다
تصویری از ضخیم کردن
تصویر ضخیم کردن
دیکشنری فارسی به کره ای
ضخیم کردن
להניח ריפוד , להחמיא
تصویری از ضخیم کردن
تصویر ضخیم کردن
دیکشنری فارسی به عبری
ضخیم کردن
加垫 , 使变厚
تصویری از ضخیم کردن
تصویر ضخیم کردن
دیکشنری فارسی به چینی
ضخیم کردن
گدّی لگانا , گاڑھا کرنا
تصویری از ضخیم کردن
تصویر ضخیم کردن
دیکشنری فارسی به اردو
ضخیم کردن
প্যাড লাগানো , ঘন করা
تصویری از ضخیم کردن
تصویر ضخیم کردن
دیکشنری فارسی به بنگالی
ضخیم کردن
รองรับ , ทำให้ข้น
تصویری از ضخیم کردن
تصویر ضخیم کردن
دیکشنری فارسی به تایلندی
ضخیم کردن
подстилать , сгущать
تصویری از ضخیم کردن
تصویر ضخیم کردن
دیکشنری فارسی به روسی
ضخیم کردن
kutandaza, kunenepesha
تصویری از ضخیم کردن
تصویر ضخیم کردن
دیکشنری فارسی به سواحیلی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ضایع کردن
تصویر ضایع کردن
تباه کردن، نابود کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وسیم کردن
تصویر وسیم کردن
خوشگل کردن زیبا کردن خوش منظرساختن زیباکردن: (گفت: مژده ترا که عدل ملک کرد عالم بخل خویش و سیم) (عطا بن یعقوب)
فرهنگ لغت هوشیار
اختیار دادن مختار کردن: خدای تعالی رسول فرستاد و ایشان رامخیر کرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لحیم کردن
تصویر لحیم کردن
پیوند کردن ظرف مسی و برنجی و ظرف فلزین شکسته را
فرهنگ لغت هوشیار
ریخت ساختن ساختن صورتهای مورد نظر نمایشنامه نویس بر روی چهره های هنرپیشگان مانند ریش گذاشتن ایجاد چین و چروک و یا آثار جراحت
فرهنگ لغت هوشیار
افراشتن به پا داشتن، استوار کردن، پنهان کردن نصب کردن بپا داشتن افراشتن، محکم کردن، پنهان ماندن
فرهنگ لغت هوشیار
سترون کردن سترون کردن نازا کردن اخته کردن، بی حاصل کردن بی ثمر ساختن، عاری از میکرب کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تپاهنیدن تباهاندن پوساندن گند زدن تباه کردن نابود کردن، فرو گذاشتن بی تیمار گذاشتن، مهمل گذاشتن بی کار گذاشتن، گم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضعیف کردن
تصویر ضعیف کردن
نزار کردن ناتوان کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سقیم کردن
تصویر سقیم کردن
ناقص کردن، معیوب نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بخیه کردن
تصویر بخیه کردن
بخیه زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضایع کردن
تصویر ضایع کردن
((~. کَ دَ))
خراب کردن، فاسد کردن، کنف کردن، بور کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زخمی کردن
تصویر زخمی کردن
Stab
دیکشنری فارسی به انگلیسی